این متن را جدی بگیریم.
تاريخ : دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, | 11:47 | نویسنده : باران

  

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی.

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم.

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است.

صبور باش و درکم کن.

یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم.

برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم ... .

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.

وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو.

وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بدههمانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی ... .

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو...روزی خود میفهمی

از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو.

یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.

 

فرزند دلبندم،دوستت دارم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: